سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و طلحه و زبیر بدو گفتند با تو بیعت مى‏کنیم به شرط آنکه ما را در خلافت شریک کنى ، فرمود : ] نه ، لیکن شما شریکید در نیرو بخشیدن و یارى از شما خواستن ، و دو یارید به هنگام ناتوانى و به سختى درماندن . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :9
بازدید دیروز :1
کل بازدید :38403
تعداد کل یاداشته ها : 27
103/2/25
4:8 ص

 

 

 

 

شهید احمد متوسلیان

َشهیداحمدمتوسلیان

نبوغ فرماندهی

در ارتش خدمتک رده بود قبل از انقلاب هم زندانی بوده است . از فکر نظامی خوبی برخوردار بو .وقتی اولین بار دنبال بچه های تهران در سال 58 رفت بانه به عنوان یک نیروی عادی از گردان 2 سپاه خدمت می کرد بعد مشخص شد که او نبوغ ذهنی و فکری اش «فرماندهی»است.

جنایات اسرائییل

اسراییل شدید ترین و شقی ترین جنایت ها را در اینجا انجام می دهد فقط یک قسمت از این جنایت ها را من در یک کودکستان به نام امام موسی صدر در اطراف شهر صیدا مشاهده کرده ام که بیش از 300 کودک یک جا کشته شده اند.

َشهیداحمدمتوسلیان

 

 

جنگ در غرب

وقتی صحبت از جنگیدن و شهید دادن می شه صحبت از جنگیدن در 9 متر برف جایی که انسان ها یخ می بندند و امکان تحمل 10 دقیقه نگهبانی سخت می باشد . سرما و برف بیش از حدی که در این منطقه «مریوان»است باعث شد که حدود 11 نفر از برادران ما از بالای برف ها در ارتفاعات سقوط کرده و در ته دره پاره پاره شدند امام به شکرانه ی خدا برادران پاسدار تا کنون مقاومت کرده اند

                                                                                              سمینار فرماندهی سپاه در زمان فرماندهی مریوان

نامه به شهید بروجردی

برادر بروجردی ،سلام علیکم. می دانم که مشغله ات زیاد است و وقتت کم اما دیگر دلم دارد می ترکد...

بار ها در پاک سازی مواضع ضد انقلاب از داخل مقر آن ها پوستر فرمانده کل قوا،رئیس جمهور محترم«بنی صدر»را پیدا کرده ایم .

حرف هم بزنی پای ولایت را وسط می کشد و می گوید تضعیف فرمانده کل قوا،تضعیف امام است . من صریحا می گویم.

«فرمانده ای که عدالت ندارد ،ولایت هم ندارد»

 

َشهیداحمدمتوسلیان

 

پسر خواهر بنی صدر و کتک کاری

قرار بود مقام معظم رهبری به مریوان بیایند. عراقی ها هم فهمیده بودند و دزلی را بمباران می کردند . فرمانده لشکر 28 کردستان هم که پسر خواهر بنی صدر بود به نیرو هایش گفته بود که توپ ها را بر دارند و بکشند عقب. حاج احمد وقتی آن ها را می بیند ،فرمانده لشکر 28 را که یک سرهنگ بود . به باد کتک می گیرد که «نامرد چرا داری بر می گردی عقب؟»بعد از ظهر جلسه ای با حضور آقا و فرمانده لشکر 28 و حاج احمد در روابط عمومی سپاه تشکیل شد . در آنجا فرمانده 28 از حاج احمد شکایت کرد . تا قضیه را گفت،حاج احمد گفت:«بله که زدم،چرا عقب نشینی کردید،شما غلط کرده عقب نشینی کردید!»و بعد با مشت چنان زد روی شیشه میز که شکست و ریخت.

 

 

 

 

 


89/12/29::: 6:1 ع
نظر()