سردارشهیدشوشتری
دیروزازهرچه بودگذشتیم،امروزازهرچه بودیم.
دیروزدنبال گمنامی بودیم وامروزمواظبیم ناممان گم نشود.
جبهه بوی ایمان می دادواینجاایمانمان بومیدهد.
کشته ی عریان
دوش یاران خبرسوختنش آوردند
صبح خاکسترخونین تنش آوردند
یارب این کشته ی عریان کدامین عرصه است؟
که زبازارتجرّدکفنش آوردند
این گلی بودکه ازخلوت خوشبوی بهار
بهرپرپرشدن اندرچمنش آوردند
لحظه ی سرخ اجابت زشفاخانه ی وصل
مرهم تازه ی داغ کهنش آوردند
آن که چون سروسهی بدرقه شدباگل اشک
اینک ازمعرکه چون نسترنش آوردند
(زکریِّااخلاقی)
شهید خرازی
اهل ورزش بود اهل ورزش بود و مارا تشویق می کرد که ورزش کنیم در لشگر پیش از ده زمین فوتبال داشتیم با توپ و تور و خط کشی درست و حسابی، خود او هم فوتبال می کرد. دوران دبیرستان کشتی می گرفت و بدن آماده ای داشت و در فن کمر استاد بود حریف او کریم نصر بود وقتی به هم می پیچیدند تا همدیگر را زخمی و اش ولاش نمی کردند ول کن نبودند. بسیجی ازدواج کرد وقتی که د راوایل سال 65 به توصیه ما ازدواج کرد حقوقش مثل همه بسیجی ها بود که فقط کفاف یک زندگی ساده را می داد ، 22هزار تومان در ماه. بسیاری از افراد که خارج از جبهه فعالیت داشتند باور نمی کردند که حقوق او از یک کاگر ساده کمتر باشد. در زمان ازدواج هیچ اندازه و ذخیره مالی نداشت.
شهادت
پس از عملیات والفجر 4،موقعی که به منطقه عملیات رفتیم،حاج حسین را دیدم او کمی برای ما صحبت کرد و به طرز عاشقانه گفت :«ماه محرم است خوشا به حال آنانکه در این ماه به شهادت می رسند وای کاش ما هم در این ماه به افتخار شهادت نایل شویم »
سخنان حاج حسین آن چنان در دلم نشست که احساس کردم بقیه هم مانند من حتی در شق شهادت هم به او اقتدا کرده اند.
تاسوعا و عاشورا سال 65
حاج حسین و شهیدعباس علی کمال پور نشسته بودند صحبتی راجع به نام گذاری شد حاج حسین گفت من خیلی از پدر و مادرم متشکرم که نام مرا حسین گذاشته اند آخر من در ماه محرم به دنیا آمدم .
عباس علی
زیبا بود عباس در روز پنجشنبه 27/12/65 (روز تاسوعا)و حسین د رروز 8/12/65(روز عاشورا)به شهادت رسیدند.
شهید تندگویان
زندگی نامه:
محمد جواد تند گویان،متولد1329 خانی آباد تهران است وبزرگ شدهء یک خانواده ی ساده مذهبی بود. محمد جواد به کتاب خواندن خیلی علاقه داشت؛ به همین خاطر پدرش او را زودتر در مدرسه ثبت نام کرد. سال 47 هم کنکور داد ودر چند دانشگاه قبول شد:شیراز،تهران،آبادان.قرار بود نفرات برگزیده رابفرستند انگلستان.مصاحبه کننده وقتی فهمید جواد مذهبی است او را رد کرد؛به همین راحتی! جواد دانشکده نفت آبادان را انتخاب کرد.
دوران تحصیل و سربازی: درآن شرایط حساس که از دربان خوابگاه دانشجویی تا رئیس دانشگاه ،یا ساواکی بودند و یا خبر چین رژیم،جواد فعالیت های انقلابی اش را در انجمن اسلامی ادامه داد. سخنران دعوت می کرد جلسات برگزار می کرد وکتاب های داغ می آورد. بیش ازچند ماه از فارغ التحصیل شدنش نمی گذشت که خود را به نظام وظیفه معرفی کرد. بعداز دوره ی24هفته ای به استخدام پالایشگاه نفت آبادان در آمدو در واقع شروع فعالیت های اجرایی همین نقطه بود. گه گاه هم دلش برای بچه های انجمن اسلامی تنگ می شد. آن روز ها فضای دانشگاه متشنج بود.
من همان جواد تند گویان هستم:
اواخر شهریور 56 بود.سخت کوش بودنش توجه شهید رجایی را به خود جلب کرد و او را به کابینه دعوت کرد.اول نپذیرفت. عقیده اش این بود که افراد مناسب تری هم برای وزارت وجود دارند. بعد با155رای موافق،18رای ممتنع و3رای مخالف به عنوان وزیر نفت به مجلس و مردم معرفی شد.چند روز بعد رفته بود با مادرش برای خرید،یکی از کاسب های خانی آباد گفته بود:آقای مهندس شما دیگر وزیرهستید نباید خودتان بیاید خرید. جواد لبخندی زده بود وگفته بود:((من همان جواد تند گویان هستم حاج آقا!گیریم که من وزیر باشم.))
30ساله بود،جوان ترین وزیرکابینه ی شهید رجایی