شهید علی اکبر و اصغر صادقی
نماز شب:
نماز شب حاج اصغر و حاج اکبر ترک نمی شد . آن ها در حالی که فضای خانه را همیشه شاد نگه می داشتند به هیچ عنوان تعلق خاطر به دنیا داشته اند یادم هست یک شب از خواب پریدم دیدم علی اصغر در حال نماز شب خواندن است به شوخی گفتم.بخواب هنوز اذان نگفته اند !و هم جواب داد
شهید بهشتی
اسمش محمد بود، مادرش او را میرزا صدا می زد و مردم او را مسیح کردستان نامیدند. او در سال 1333 در روستای دره گرگ به دنیا آمد و پنج ساله بود که پدرش را از دست داد.
تشک دوزی
اگر چه در ابتدا صاحب تشک دوزی با اکراه محمد کوچک را به شاگردی پذیرفت اما خیلی زود دریافت که محمد از هوش سرشاری بهره مند است. چند ماه بعد، محمد کوچک ترین شاگرد کارگاه ولی ماهرترین آن ها بود. مهارت محمد در دوخت تشک، پرده و ... باعث شد که صاحب کارگاه بتواند با هتل های چهار ستاره و مهم تهران قرارداد ببندد و کار و بارش بهتر شود.
تنها راه نجات
با شرکت در جلسات مذهبی، محمد آگاهی های سیاسی و مذهبی خود را بالا برد و رفته رفته رشد کرد. او که فهمیده بود تنها راه نجات مردم از تسلط آمریکا و اسرائیل آگاهی پیروی از امام خمینی (ره) است، همه همت خویش را به کار بست. او شب ها اعلامیه های امام را در کوچه پس کوچه ها می برد و به داخل خانه ها و مغازه ها می انداخت تا مردم با مطالعه آن ها بفهمند که اطرافشان چه می گذرد.
نظر امام
بعدها با گروهی آشنا شد به نام گروه توحیدی صف که بعدها به رهبری آن درآمد. در این گروه کارهای بزرگی برای پیروزی انقلاب انجام داد. توحیدی صف، اگر چه گروه مسلحی بود و مبارزه مسلحانی با رژیم شاه را انتخاب کرده ولی با سایر گروه ها ی مسلح آن زمان فرق اساسی داشت. فرق این گروه با بعضی گروه های مسلح دیگر این بودکه در هر کاری اجازه ی امام، اصلی ترین چیز بود.آن ها هر طرحی را که می ریختند، قبل از به اجرا در آوردن با امام،یا یکی از نمایندگان مورد اعتمادشان تماس می گرفتندو سوال می کردند.
همیشه می گفت شما هر چقدر ساده زندگی کنید، بیشتر می توانید مبارزه کنید. اعتقادش همین بود که آن هایی که نتوانسته اند ساده زندگی کنند، نتوانسته اند مبارزه هم بکنند.برای همین همیشه از سال های اول ازدواج، سال هایی که با حقوق معلمی روزگار می گذراندیم به عنوان بهترین و شیرین ترین دوران زندگیش یاد می کرد.
غذای زندان
از غذای زندان نمی خورد. از بیرون خبر آورده بودن که شاید مسموم باشد. غذایش فقط نان و آب بود. گفنم آخر شما چطوری نان و آب می خوری؟ دیگر حالم از این که می بینم نان به آب می زنید و می خورید بد می شود. گفت: اگر کسی بیرون زندان نان و آب خوردن را تمرین کرده و به آن عادت کرده باشد، این جا هم برایش کار سختی نیست.
بعد از انقلاب یا قبل از انقلاب؟!
وارد خانه که شد، دید لامپ را عوض کرده ام، خوشحال شد و کلی تشکر کرد که دیگر دارم مرد می شوم و از این حرف ها. اما وقتی گفتم که آن را از تعاونی دادگستری آورده اند، از ناراحتی صورتش سرخ شد. بعد هم چراغ را خاموش کرد و لامپ را باز کرد و گفت، شما فکر می کنید پدرتان بعد از انقلاب یا قبل از انقلاب تفاوت کرده است که گفته اید برایتان لامپ بیاورند.
سه هزار نفر در نماز وحدت
در مرکز اسلامی هامبورگ ، صرف داشتن روسری برای ورود خانم ها کا فی بود . به علاوه دکتر برای حفظ وحدت میان شیعه و سنی و به دلیل این که اهل سنت هم به این مرکز آمدند استفاده از مهر در نماز را ممنوع کرده بود . و غالبا از دستمال کاغذی استفاده می کردند . حتی برخی از مستحبات قابل حذف در اذان و اقامه را که برای آن ها حساسیت زا بود ، حذف کرده بود.
نتیجه این شد که در اعیاد و گاه مواقع عادی بسیاری از اهل تسنن پشت سر ایشان نماز می خواندند . مثلا سال آخر درنماز عید قربان سه هزار نفر شرکت کردند .
وقتی به ایران بازگشت ، خیلی ها دکتر را محکوم کردند که وهابی و سنی است و ولایت امیر المومنین را قبول ندارد و نسبت به حجاب بی توجه است .
ید الله مع الجماعه
دو سه نفری با هم می رفتیم امر به معروف و نهی از منکر . راننده اتوبوس هرجا که دلش می خواست نگه می داشت و هرجور که عشقش می کشید با مسافرهاحرف می زد . با هم هماهنگ کردیم و من شروع کردم . وقتی اعتراض من تمام شد هنوز راننده دهانش را نبسته بود که یکی دیگر از بچه ها از گوشه دیگر اتوبوس شروع کرد و ضمن تایید حرف های من ، محکم تر اعتراض کرد . طوری شد که کم کم صدای اعتراض دیگر ان هم بلند شد و خلاصه راننده تسلیم شد . کم کم ما فهمیدیم که
«ید الله مع الجماعه»
کافه ی خوان سالار
از جمله طرح هایی که گروه توحیدی صف به رهبری محمد بروجردی انجام داد انفجار کافه ی خوان سالار بود. این کافه محل عیش و عشرت آمریکا ییان در ایران بود، محلی بود که جوانان ایرانی را به فساد می کشاندند. گروه توحیدی صف، با شناسایی این کافه، طرحی ریخت تا بتواند به داخل آن نفوذ کند چرا که جز آمریکاییان و ایرانیانی که به دربار وابسته بودند کس دیگری را به داخل راه نمی دادند. دو نفر مسئول این کار شدند و بعد از مدت ها کار و رفت و آمد و آشنا شدن با نگهبانان توانستند به داخل کافه راه پیدا کنند. بعد از آن با طرح پیچیده ای مقدار زیادی مواد منفجره را به داخل کافه بردند و آن جا را منفجر کردند. در این انفجار تعداد زیادی مستشار آمریکایی کشته شدند و چنان ترسی در دل آمریکاییان افتاد که تا مدت ها در چنین جاهایی آفتابی نمی شدند.
اشک شوق
برای ورود امام لازم بود که گروهی مسلح حفاظت از ایشان را بر عهده بگیرد. چرا که ساواکی ها و ضد انقلاب ها نمی خواستند انقلاب به پیروزی برسد و بهترین راه برای به نتیجه نرسیدن انقلاب، نبودن امام بود. شورای انقلاب بعد از بحث و گفتگوهای زیاد گروه توحیدی صف را انتخاب کرد تا کار حفاظت از امام را هنگام بازگشت به وطن بر عهده گیرد. وقتی شهید بهشتی و شهید مطهری این پیشنهاد را به محمد دادند، او اشک شوق به چشم آورد.
شهید قهستانی
زندگی نامه:
تولد : 18/ 6/ 35 – قم ( شادقلی )
شهادت : 26/ 10 /65 – شلمچه
شهید عباس قهستانی در سال 1335 در خانواده ی مذهبی در روستای شادقلی قم به دنیا آمد . دوره های مختلف تحصیلی را با موفقیت پشت سر گذاشت و به مدرسه ی عالی نفیس تهران ( خواجه نصیر الدین طوسی کنونی ) راه یافت . با آغاز نهضت اسلامی و تعطیلی دانشگاه ها به قم بازگشت و با دوستانش شروع به فعالیت های ضد رژیمستم شاهی نمود . زیر زمین خانه ی پدری خود را به محل ساخت نارنجک های دست ساز تبدیل کرد . در آغازین پیروزی نهضت به تهران بازگشت و به همراه دوستان دانشگاهیش آموزش نظامی دید و به حفاظت از مراکز حساس پرداخت
در زمان آشوب گروهک ها به نقده رفت . تا اینکه آفریدگار عشق و عاشقی او را به آموزگاری رهنمود ساخت و شهید ، گمشده ی خود را یافت . با دانش آموزان صمیمی و بی تکلف بود ، هر از گاهی با آنان به کوه می رفت . بارها از او شنیده بودند که می گفت :«من که لیاقت معلمی ندارم .» به درد این کار نمی خورم . اگر با لیاقت ها بیایند ، ما باید ب دنبال کارمان برویم !
و سر انجام این معلم بیقرار لقای دوست ، در شب بیست و هفتم دی ماه سال 1365 در ادامه ی عملیات پیروزمندانه ی کربلای پنج به دور از چشم هیچ شاهد و ناظری به شهادت رسید . پیکر این معلم حدود 11 سال از دیده ها پنهان بود . روحش شاد و راهش پر رهرو باد .
شهید سید مجتبی نواب صفوی
زندگی نامه
سید مجتبی از روحانیون مبارز و رهبر جمعیت فدائیان اسلام و از پیشتازان مبارزات اسلامی و مکتبی بر ضد رژیم شاهنشاهی و استعمار بود .
او در سال 1303شمسی در محله خانی اباد نو و در خانواده ای روحانی دیده به جهان گشود .
پدرش سید جواد میرلوحی به دنبال صدور قانون (لباس های متحد الشکل )لباس روحانیت را از تن بیرون کرد و به عنوان وکیل در داد گستری مشغول به خدمت شد اما پس از چندی در پی یک مشاجره سخت سیلی محکمی به صورت (علی اکبر داور)وزیر عدلیه وقت زد که نتیجه ان گذراندن محکومیت سه ساله در زندان بود .
سید مجتبی در 7سالگی وارد دبستان حکیم نظامی شد و سپس در مدرسه صنعتی المانی ها به تحصیل ادامه داد و هم زمان در یکی از مساجد خانی اباد نو به فراگیری دروس دینی مشغول شد او پس از چندی به نجف اشرف هجرت کرد و در ان جا اقامت گزید وی فقه و اصول و تفسیر را از استادانی چون علامه امینی (ره)و حاج اقا حسین قمی و اقا شیخ محمد تهرانی اموخت
کارهای شهید او درنجف یکی از آثار احمد کسروی را که در آن به یکی از امامان معصوم (ع)توهین شده بود مطالعه کرد و چون برخی ازمراجع نجف کسروی را مرتد می دانستند ، از این رو به ایران باز گشت تا کسروی را از ان کار بازدارد . وی پس از چند جلسه بحث و گفت گو با کسروی وی را عنصری بی دین یافت و به کمک چند نفری از فضلا و نویسندگان«جمعیت مبارزه با بی دینی»را تشکیل داد اما باز هم نتوانست کسروی را از دین ستیزی و اغفال جوانان باز دارد به همین دلیل نواب صفوی کسروی را در 23اردیبهشت 1324در میدان حشمتیه تهران ترور کرد اما کسروی جان سالم به در برد و نواب زندانی گردید و بعد از چندی با در خواست علمای ایران و نجف با قید کفالت آزاد گردید .
اقدامات جمعیت فداییان اسلام
1:نخستین اقدام این جمعیت ترور مجدد کسروی در 20 اسفند 1324 بود که به قتل وی در جلسه داد گستری انجامید.
2:عبد الحسین هژیر که نقش اصلی در تقلب انتخابات دوره شانزدهم مجلس شورای ملی داشت توسط فداییان اسلام به قتل رسید .
3:جلوگیری از دفن جنازه رضا شاه در قم و منتقل شدن ان به شهر ری
4:ترور سپه بد علی رزم آرا .که به نخست وزیری منتسب شده بود و هدف از انتساب او نادیده گرفتن جنبش ملی شدن صنعت نفت بود.
5:فداییان اسلام به عنوان مخالفت با پیمان نظامی بغداد «در 16اسفند 1329» که در سال 1334میان عراق و ترکیه منعقد شد و سپس ایران ، انگلستان و پاکستان بدان پیوستند . (این پیمان کشور های منطقه را به عنوان سپر امنیتی و نظامی آمریکا و انگلستان در برار شوروی در می آورد)حسین علاء نخست وزیر وقت را در آستانه سفر به بغداد جهت شرکت در اجلاس این پیمان در روز 25آبان 1334ترور کردند اما وی جان سالم به در برد .
نواب صفوی در شهریور 1332 به دعوت سید قطب الدین از رهبران (اخوان المسلمین)برای شرکت در کنگره اسلامی قدس عازم بیت المقدس شد او در ان کنگره سخنران پر شوری ایراد نمود و مسلمانان را به وحدت برای آزاد سازی سرزمین فلسطین فرا خواند و در این سفر از عراق ، سوریه و لبنان باز دید کرد و برای نجات فلسطین تحریک و تسبیح نمود به طوری که عرفات در سفری که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران به تهران داشت گفته بود : عامل اولیه حرکت وی در این قیام نواب صفوی بود .
شهادت نواب صفوی به همراه یارانش به دنبال ترور حسین علاء نخست وزیر وقت باز داشت شدند آن ها تحت شکنجه های شدید قرار گرفتند و در دی همان سال در داد گاه نظامی محاکمه شدند . سرانجام پس از چند جلسه دادگاه نواب صفوی و سه تن دیگر (سید محمد واحدی ، مظفر ذوالقدری ، و خلیل طهماسبی )را به اعدام محکوم کرد . حکم داد گاه بامداد 27 دی 1334 به اجرا در امد و ان ها را در تهران به خاک سپردند . مدتی بعد جنازه انان به قم منتقل شده و در ان جا دفن گردید .